تمرینهای درس 4 عربی دوازدهم تجربی و ریاضی
الَتمْرینُ الْأوَّلُ: عَینِ العِبارَهَ الفارسیهَ القَریبَهَ مِنَ العِبارَهِ العَرَبیهِ فِی المَعنَی.
(عبارت فارسی نزدیک به عبارت عربی در معنا را شناسایی کن.)
۱- لا یؤمِنُ أحَدُکُم حَتَّی یُحِبَّ لِأخیهِ ما یحِبُّ لِنَفسِهِ. (هیچ کس ایمان نمی آورد تا برای برادرش دوست بدارد آنچه را برای خودش دوست می دارد.) / (۵)
۲- إذا أنتَ أکرَمتَ الکَریمَ مَلَکتَهُ / وَ إن أنتَ أکرَمتَ اللَّئیمَ تَمَرَّدا (هرگاه تو به انسان جوانمرد نیکی کنی مالکش می شوی/ و اگر به فرومایه نیکی کنی سرکشی می کند.) (۲)
۳- اَلْعاقِلُ یبنی بَیتَهُ عَلَی الصَّخْرِ وَ الْجاهِلُ یبنیهِ عَلَی الرَّملِ. (خردمند خانه اش را بر روی سنگ می سازد و نادان بر روی ریگ.) (۴)
۴- اِدَّعَی الثَّعلَبُ شَیئاً وَ طَلَب / قیلَ هَل مِن شاهِدٍ قالَ الذَّنَب (روباه ادعای چیزی را کرد و [آن را] خواست / گفته شد آیا گواهی هست؟ [روباه] گفت دمم.) (۶)
۵- مَن سَعَی رَعَی وَ مَن لَزِمَ المَنامَ رَأی الأحلامَ. (هر کس کوشید چرید و هر کس خوابید رؤیاها دید.) (۷)
۶- إذا أرادَ اللهُ هَلاکَ النَّملَهِ أنبَتَ لَها جَناحَینِ. (هر گاه خدا بخواهد مورچه را نابود کند برای او دو بال می رویاند.) (۳)
۷- مُدَّ رِجلَکَ علَی قَدرِ کِسائِکَ. (پایت را به اندازه جامه ات دراز کن.) (۸)
۸- عِندَ الشَّدائِدِ یعرَفُ الإخوانُ. (هنگام سختی ها برادران شناخته می شوند.) (۱)
۱) دوست آن باشد که گیرد دست دوست / در پریشان حالی و درماندگی
۲) چو با سِفله گویی به لطف و خوشی / فزون گرددش کِبر و گردن کشی
۳) آن نشنیدی که حکیمی چه گفت؟ / مور همان به که نباشد پَرَش
۴) به جویی که یک روز بگذشت آب / نسازد خردمند ازو جای خواب
۵) هر آن چیز کانَت نیاید پسند / تنِ دوست و دشمن بدان در مبند
۶) ز روباهی بپرسیدند احوال / ز معروفان گواهش بود دنبال
۷) هر که رود چَرَد و هر که خُسبَد خواب بیند.
۸) پایت را به اندازه گلیمت دراز کن.
اَلتَّمرینُ الثّانی:
أ) عَینِ اسمَ الفاعِلِ وَ اسمَ المُبالَغَهِ وَ اسمَ التَّفضیلِ فی الحَدیثَینِ التّالیینِ.
(اسم فاعل، اسم مبالغه و اسم تفضیل را در دو حدیث زیر شناسایی کن.)
۱- إنَّ الزَّرعَ ینبُتُ فِی السَّهلِ وَ لا ینبُتُ فِی الصَّفا فَکذلِکَ الحِکمَهُ تَعمُرُ فِی القَلبِ المُتَواضِعِ وَ لا تَعمُرُ فِی القَلبِ المُتَکَبِّرِ الجَبّارِ، لِأنَّ اللهَ جَعَلَ التَّواضُعَ آلَهَ العَقلِ وَ جَعَلَ التَّکَبُّرَ مِن آلَهِ الجَهلِ.
کِشت در دشت می روید و بر تخته سنگ نمی روید و همچنین حکمت در دلِ فروتن ماندگار می شود و در دلِ خودبزرگ بین ستمگر ماندگار نمی شود؛ زیرا خدا فروتنی را ابزار خِرد و خودبزرگ بینی را از ابزار نادانی گردانده است.
اسم فاعل: المُتَواضِعِ، المُتَکَبِّرِ/ اسم مبالغه: الجَبّارِ
۲- مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنّاسِ إماماً فَلیبدَأ بِتَعلیمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعلیمِ غَیرِهِ وَ لیکُن تَأدیبُهُ بِسیرَتِهِ قَبلَ تَأدیبِهِ بِلِسانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفسِهِ وَ مُؤَدِّبُها أحَقُّ بِالإجلالِ مِن مُعَلِّمِ النّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم.
هر کس خودش را برای مردم پیشوا قرار دهد، باید پیش از آموزش دیگری آموزش خودش را آغاز کند و باید ادب آموزی اش پیش از زبانش با کردارش باشد و آموزگار و ادب آموزنده خویشتن از آموزگار و ادب آموزنده مردمان در گرامی داشت شایسته تر است.
اسم فاعل: مُعَلِّمُ، مُؤَدِّبُ / اسم تفضیل: أحَقُّ
ب) اُکْتُبِ الْمَحَلَّ الْإعرابی لِما تَحْتَهُ خَطٌّ.
(نقش (محل اعرابی) آنچه را زیر آن خط است بنویس.)
– السَّهلِ: مجرور به حرف جرّ / الحِکمَهُ: مبتدا / الجَبّارِ: صفت / التَّواضُعَ: مفعول / الجَهلِ: مضاف الیه
– نَفسَ: مفعول / ـهِ: مضاف الیه / النّاسِ: مجرور به حرف جرّ / نَفسِ: مضاف الیه / ـهِ: مضاف الیه / مُعَلِّمُ: مبتدا / أحَقُّ: خبر/ الإجلالِ: مجرور به حرف جرّ / النّاسِ: مضاف الیه
اَلتَّمْرینُ الثاّلثُ:عَینِ الجَوابَ الصَّحیحَ؛ ثمَ ترْجِمْهُ.
(پاسخ درست را شناسایی کن؛ سپس آن را ترجمه کن.)
۱- مضارع تَذَکَّرَ (به یاد آورد): یتَذَکَّرُ◼️(به یاد می آورد) یذَکِّرُ ◻️ یذکُرُ◻️
۲- مصدر عَلَّمَ (یاد داد): عِلم ◻️ تَعلیم◼️ (یاد دادن) تَعَلُّم ◻️
۳- ماضی مُجالَسَه (همنشینی کردن): جَلَسَ ◻️ أجلَسَ◻️ جالَسَ◼️(همنشینی کرد)
۴- مصدر اِنقَطَعَ (بریده شد): تَقطیع◻️ اِنقِطاع◼️(بریده شدن) تَقاطُع◻️
۵- أمر تَقَرَّبَ (نزدیک شد): تَقَرَّبْ◼️(نزدیک شو) قَرِّب◻️ اِقتَرِب◻️
۶- مضارع تَقاعَدَ ( بازنشست شد): یقعِدُ◻️ یتَقاعَدُ◼️(بازنشسته می شود) یقتَعِدُ◻️
۷- أمر تَمتَنِعُ (خود داری می کنی): اِمنَع◻️ مانِع◻️ اِمتَنِع◼️(خود داری کن)
۸- ماضی یستَخرِجُ ( خارج می کند): أخرَجَ◻️ تَخَرَّجَ◻️ اِستَخرَجَ◼️(خارج کرد)
۹- وزن اِستَمَعَ: اِفتَعَلَ◼️(گوش فرا داد) اِستَفعَلَ◻️ اِنفَعَلَ◻️
۱۰- وزن اِنتَظَرَ: اِفتَعَلَ◼️(چشم به راه بود) اِنفَعَلَ◻️ اِستَفعَلَ◻️
التمرین الرابع: عَین کَلِمَهً مُناسِبَهً لِلفَراغِ.
(واژه مناسب برای جای خالی را شناسایی کن.)
۱- الحُجّاجُ … مَرّاتٍ حَولَ بَیتِ اللهِ لِأداءِ مَناسِکِ الحَجِّ. (برای انجام دادن مناسک حج، حج گزاران بارها پیرامون خانه خدا می چرخند.)
یطرُقونَ◻️(می کوبند) یطرُدونَ(دور می کنند)◻️ یطبُخونَ◻️(می پزند) یطوفونَ■(می چرخند)
۲- لَولا الشُّرطی لَاشتَدَّ … أمامَ المَلعَبِ الرِّیاضی. (اگر پاسور[پلیس] نبود شلوغی جلوی ورزشگاه شدت می گرفت.)
الاِزدِحامُ■(انبوهی) الزُّبدَهُ◻️(کره) الزَّلَلُ◻️(لغزش) الزَّیتُ◻️(روغن)
۳- … کُنتُ أمشی، رَأیتُ حادِثاً فی ساحَهِ المَدینَهِ. (در حالی که راه می رفتم پیشامدی را در میدان شهر دیدم.)
عِندَ◻️(نزد) جانِباً◻️(کنار) بَینَما■(در حالی که) بَینَ◻️(میان)
۴- رَفَعَتِ الفائِزَهُ الأولَی فِی المُباراهِ … إیران. (برنده نخست در مسابقه، پرچم ایران را افراشت.)
عُشبَ◻️(گیاه) عَلَمَ■(پرچم) عَرَبَهَ◻️(ارابه) عَباءَه◻️(چادر)
۵- الحاجُّ … الحَجَرَ الأسوَدَ بِالکَعبَهِ الشَّریفَهِ. (حج گزار در کعبه شریف سنگ سیاه را مسح کرد.)
اِستَعانَ◻️(یاری خواست) اِستَمَعَ◻️(گوش فراداد) اِستَطاعَ◻️(توانست) اِستَلَمَ■(دریافت کرد)
التمرین الخامس: للتَّرجِمَهِ (هَل تَعلَمُ أنَّ … ؟)
(برای ترجمه؛ آیا می دانی که.)
۱-… المُغولَ استَطاعوا أن یهجُموا عَلَی الصِّینِ هُجوماً قاسیاً عَلی رَغمِ بِناءِ سورٍ عَظیمٍ حَولَها.
(مغولان توانستند علی رغم ساخت دیوار بزرگ پیرامون چین سنگدلانه به آن [کشور] بتازند.)
۲-… تَلَفُّظَ «گ» و«چ»و«ژ» مَوجودٌ فِی اللَّهَجاتِ العَرَبیهِ الدّارِجَهِ کَثیراً. (تلفظ «گ» و «چ» و «ژ» در لهجه های عامیانه عربی بسیار است.)
۳- … الحوتَ یصادُ لِاستِخراجِ الزَّیتِ مِن کَبِدِهِ لِصِناعَهِ مَوادِّ التَّجمیلِ.
(نهنگ برای استخراج روغن از جگرش شکار می شود تا از آن مواد آرایشی بسازند [برای ساخت مواد آرایشی].)
۴- …الخُفّاشَ هُوَ الحَیوانُ اللَّبونُ الوَحیدُ الَّذی یقدِرُ عَلَی الطَّیرانِ. (خفاش تنها جانور پستانداری است که توان پرواز دارد.)
۵- … عَدَدَ النَّملِ فِی العالَمِ یفوقُ عَدَدَ البَشَرِ بِمَلیونِ مَرَّهٍ تَقریباً.
(شمار مورچه در جهان تقریبا یک ملیون بار از تعداد بشر بیشتر است.)
۶- … طیسفون الواقِعَهَ قُربَ بَغداد کانَت عاصِمَهَ السّاسانیینَ.
(تیسفون واقع در نزدیکی بغداد پایتخت ساسانیان بود.)
۷-… حَجم دُبَّ الباندا عِندَ الوِلادَهِ أصغَرُ مِنَ الفَأرِ.
( اندام خرس پاندا هنگام زایش خردتر از موش است.)
۸- … الزَّرّافَهَ بَکماءُ لَیسَت لَها أحبالٌ صَّوتیهٌ.
(زرافه لال است و تارهای صوتی ندارد.)
۹- … وَرَقَهَ الزَّیتونِ رَمزُ السَّلامِ.
(برگ زیتون نماد آشتی است.)
التمرین السادس: تَرجِمِ النَّصّ التّالی ثُمَّ عَین المَحَلَّ الإعرابی لِما تَحتَهُ خَطٍّ.
(متن زیر را ترجمه کن؛ سپس نقش (محل اعرابی) آنچه را که زیر آن خط است بازگو کن.)
السَّمَکُ المَدفونُ
(شُش ماهی؛ لگن ماهی)
یوجَدُ نوْعٌ مِنَ السَّمَکِ فی إفْریقیا یسْتُرُ نَفْسَهُ عِندَ الجَفافِ فی غِلافٍ مِنَ المَواد المُخاطیهِّ الَّتی تَخْرُجُ مِنْ فَمِهِ، وَ یدْفِنُ نَفْسَهُ تَحْتَ الطّینِ، ثُمَّ ینامُ نَوْماً عَمیقاً أَکْثَرَ مِنْ سَنَهٍ، و لا یحَتْاجُ إلی الْماء و الطعَّامِ و الْهوَاء احتْیاجَ الْأَحْیاء؛ِ و یعیشُ داخِلَ حُفْرهَ صَغیرهَ فِی انتْظِارِ نُزولِ المَطرِ، حَتّی یخْرُجَ مِنْ الغِلافِ خُروجاً عَجیباً. یذْهَبُ الصَّیادونَ الْإفریقیونَ إلی مَکانِ اخْتفِائهِ قبَلَ نُزولِ المَطرِ وَ یحْفِرونَ التُّرابَ الْجافَّ لِصَیدِهِ.
(گونه ای ماهی در آفریقا یافت می شود که هنگام خشکسالی[خشکی] خودش را در پوششی از مواد مخاطی ای که از دهانش بیرون می آید می پوشاند و خودش را زیر گل پنهان می کند؛ سپس بیش از یک سال به خواب عمیق می رود[عمیقا می خوابد] و مانند زندگان نیاز به آب و خوراک و هوا هم ندارد و درون حفره کوچکی در انتظار بارش باران می ماند [زندگی می کند] تا در [کمال] شگفتی از پوششش بیرون بیاید. شکارچیان آفریقایی پیش از بارش باران به جایگاه پنهان شدنش می روند و برای شکارش، آن خاک خشک را می کنند.)
نَفْسَ: مفعول / نَوْماً: مفعول مطلق نوعی / سَنَهٍ: مجرور به حرف جرّ / احتْیاجَ: مفعول مطلق نوعی / المَطرِ: مضاف الیه / خُروجاً: مفعول مطلق نوعی / الصَّیادونَ: فاعل / الْجافَّ: صفت
اَلتَّمرینُ السّابِعُ: عَینِ الْمَحَلَّ الْإعرابی لِلْکَلِماتِ الَّتی تَحتَها خَطٌّ.
(نقش (محل اعرابی) آنچه را که زیر آن خط است بازگو کن.)
۱- إنّا فَتَحْنا لَکَ فَتحاً مُبیناً. [الَفَتح: ۱۱]
(همانا ما به تو پیروزى آشکاری بخشیدیم.)
فَتحاً: مفعول مطلق نوعی / مُبیناً: صفت.
۲- إنّا نَحنُ نَزَّلْنا عَلَیکَ الْقُرآنَ تَنزیلاً.
(همانا ما قرآن را بر تو فروفرستادیم.)
الْقُرآنَ: مفعول / تَنزیلاً: مفعول مطلق تأکیدی.
۳- لا فَقْرَ کَالْجَهْل و لا میراثَ کالأدَبِ. [اَلْإمامُ عَلی]
(هیچ تهیدستی مانند نادانی و هیچ میراثی مانند ادب نیست.)
کالأدَبِ: جار و مجرور
۴- ینقُصُ کُلُّ شَیءٍ بِالْإنفاقِ إلَّا الْعِلْمَ؛ فَإنَّهُ یزیدُ.
(هر چیزی با انفاق می کاهد به جز دانش که می افزاید.)
کُلُّ: فاعل / بِالْإنفاقِ: جار و مجرور / الْعِلْمَ: مستثنی
۵- یعیشُ الَبخیلُ فی الدُّنیا عَیشَ الْفُقَراءِ وَ یحاسَبُ فی الْآخِرَهِ محاسبَهَ الأغنیاءِ.
(خشک ناخن در دنیا مانند تهیدستان زندگی می کند و در آخرت مانند توانگران محاسبه می گردد.)
البَخیلُ: فاعل / عَیشَ: مفعول مطلق نوعی / الْفُقَراءِ: مضاف الیه / محاسبَهَ: مفعول مطلق نوعی / الأغنیاءِ: مضاف الیه
اَلتَّمرینُ الثّامِنُ: عَینِ المُترَادِفَ وَ المُتضَاد. (= ، ≠)
(مترادف و متضاد را شناسایی کن.)
۱- سُهولهَ (آسانی)≠ صُعوبهَ (سختی)
۲- اِختِفاء (پنهان شدن) ≠ ظهُور (آشکار شدن)
۳- اِستَطاعَ (توانست) = قدَرَ
۴- واثقِ (استواردل) = مُطمَئنِّ
۵- فرِح (شاد) = مَسرور
۶- نُزول (فرودآمدن) ≠ صُعود(فرارفتن)
۷- غِذاء (خوراک) = طعَام
۸- ضاقَ (تنگ شد) ≠ اتِّسَعَ (فراخ شد)
۹- کِساء (جامه) = لبِاس
۱۰- حَیاه (زندگانی) = عَیش
۱۱- سَلام (آشتی) = صُلح
۱۲- بُنیان (بنیاد) = بِناء
۱۳- رَخُصَ (ارزان شد) ≠ غلَا (گران شد)
۱۴- أعَانَ (یاری کرد) = نصَرَ
15- سَهِرَ (بیدار ماند) ≠ نامَ (خوابید)
۱۶- دار(خانه) = بَیت