تمرین‌های درس 4 عربی دوازدهم انسانی

اَلتّمرینُ الأوّل: عَیِّنْ کَلِمَهً مُناسِبَهً لِلتَّوضیحاتِ التّالیَهِ مِنْ مُعْجَمِ الدَّرسِ. 

(واژه مناسب برای توضیحات زیر را از واژه نامه درس شناسایی کن.)

1- أَنواعٌ مِنَ النَّباتاتِ الَّتي يَتَغَذَّی الْنسانُ بِها. (انواعی از گیاهان که انسان از آنها تغذیه می‌کند.)  الخضراوات

2- أَرْضٌ واسِعَهٌ خَضْراءُ تُزْرَعُ فیها أَنواعُ الْمَحاصیلِ. (زمین گسترده سبز که در آن انواع محصولات کشت می شود.)  الحَقل، المَزرعَه

۳- عالِمٌ مُتَخَصِّصٌ بِأُمورِ مِهْنَهٍ أَوْ عَمَلٍ أَوْ بَرنامَجٍ. (دانشمند متخصصی در امر پیشه، کار یا برنامه ای.)  الخَبیر

۴- مَوادُّ کیمیاویَّهٌ وَ طَبیعیَّهٌ لِتَقویَهِ التُّرابِ الضَّعیفِ. (مواد شیمیایی و طبیعی برای تقویت خاک ضعیف.)  الأسْمِده

۵- حَیَوانٌ صَغیرٌ یعَیشُ تحْتَ الأرضِ یَنقُلُ داءَ الطاّعونِ؛ وَ القِطُّ مِنْ أعدائِهِ. (جانور کوچکی که زیر زمین زندگی می کند بیماری طاعون را منتقل می کند و گربه از دشمنانش.)  الفأرَه

اَلتّمرینُ الثّانی: اِقرَأ النَّصَّ التاّلیَ؛ ثُمَّ عَیِّنْ ترجَمَهَ الکلماتِ الَّتی أُشیرَ إلَیهِ بِخَطٍّ، وَ اکتُبِ المَطلوبَ مِنکَ. 

(متن زیر را بخوان؛ سپس ترجمه واژگانی را که با خط به آنها اشاره شده شناسایی کن و آنچه را از تو خواسته شده بنویس.)

الکِتابُ الخامِسُ وَ الأربعونَ مِنْ نهْج البْلَاغهِ

إلیٰ عُثمانَ بْنِ حُنَیفٍ عامِلِ أمیرِ الْمُؤمِنینَ عَلیٍّ (ع) عَلَی البَصرَهِ.

أمّا بَعدُ یَا ابنَ حُنَیفٍ فَقَد بَلَغَنی أنَّ رَجُلاً مِن فِتیَهِ أهلِ البَصرَهِ دَعاکَ إلَی مَأدُبَهٍ فَأسرَعَت إلَیها؛ وَ ما ظَنَنتُ أنَّکَ تُجیبُ إلَی طَعامِ قَومٍ عائِلُهُم مَجفُوٌّ وَ غَنیُّهُم مَدعُوٌّ.

… ألا إنَّ لِکُلِّ مَأمومٍ إماماً یَقتَدی بِهِ وَ یَستَضیءُ بِنورِ علمِهِ.

ألا وَ إنَّ إمامَکُم قد اکتَفَی بِطِمرَیهِ وَ مِن طُعمِهِ بِقُرصَیهِ.

ألا وَ إنَّکُم لا تَقدِرونَ عَلَی ذلِکَ وَ لکِن أعینونی بِوَرَعٍ وَ اجتِهادٍ وَ عِفَّهٍ وَ سَدادٍ.

نامه چهل و پنجم نهج البلاغه

به عثمان بن حُنَیف استاندار امیر المؤمنین علی در بصره؛

امّا پس ]از یاد خدا و پیامبر [اى پسر حُنَیف، به من ]خبر[ رسید که مردى از مردان بصره، تو را به مهمانىِ خویش فراخواند و تو به سرعت به سوى آن شتافتى. گمان نمى کردم مهمانىِ مردمى را بپذیرى که تهیدستشان رانده و ثروتمندشان دعوت شده است.

آگاه باشید که هر رهروی پیشوایی دارد که از او پیروى مى کند و از نور دانشش روشنى می جوید.

آگاه باشید امامتان از دنیایش به دو جامه کهنه و از خوراکش به دو قرص نان بسنده کرده است.

آگاه باشید که قطعاً شما نمی توانید چنین کنید؛ ولی با پارسایی و تلاش و پاکدامنى و درستی، مرا یارى دهید. 

۱) عَیِّنْ نونَ الْوِقایَهِ فِی النَّصِّ: (نون وقایه در متن را شناسایی کن.) / بَلَغَنی، أعینونی

۲) أعْرِبِ الکلماتِ التَّی تحتَها خَطٌّ: (اعراب واژگانی را زیر آنها خط است بازگو کن.)

أمّا بَعدُ یَا ابنَ حُنَیفٍ فَقَد بَلَغَنی أنَّ رَجُلاً مِن فِتیَهِ أهلِ البَصرَهِ دَعاکَ إلَی مَأدُبَهٍ فَأسرَعَت إلَیها. (امّا پس [از یاد خدا و پیامبر] اى پسر حُنَیف، به من [خبر] رسید که مردى از مردان بصره، تو را به مهمانىِ خویش فراخواند و تو به سرعت به سوى آن شتافتى.)

حُنَیفٍ: مضاف الیه؛ مجرور به کسره/  رَجُلاً: اسم «أنّ» منصوب؛ نصب آن به فتحه / فِتیَهِ: مجرور به حرف جرّ؛ جرّ آن به کسرهالبَصرَهِ: مضاف الیه؛ مجرور به کسرهمَأدُبَهٍ: مجرور به حرف جرّ؛ جرّ آن به کسره

۳)  عَیِّنْ مِنَ النَّصِّ کلمَهً عَلیٰ وَزْنِ «أفعَلتَ» وَ الأُخْریٰ عَلیٰ وَزْنِ «اِفتِعال». (از متن واژه ای را بر وزن «أفعَلتَ»  و دیگری بر وزن «اِفتِعال» شناسایی کن.) / أسرَعتَ؛ اجتِهادٍ

۴)  عَیِّنْ نوعَ فعلِ «لا تَقدِرونَ» و صیغَتَهُ: (نوع فعل«لا تَقدِرونَ» و صیغه آن را بازگو کن.) / مضارع منفی؛ للمخاطبین

۱- اَلفِتیْهَ: اَلشَّباب «مُفرَدُهُ: اَلْفَتی» ۲- اَلمَأدُبه: مائِدَهُ الضّیافَهِ ۳- الَعائِل: اَلْفَقیر ۴- اَلمَجْفُوّ: اَلْمَطرود ۵- اَلمَدْعُوّ: الَذَّی قدْ دَعَوْناهُ ۶- الَمَأموم: التّابِع، الَذَّی خَلفَ الْإمامِ ۷- اقِتدَی: تَبِع ۸- اسْتضاءَ: طَلَبَ الضَّوْءَ ۹- اِکْتَفی بِهِ: جَعَلَهُ کافیاً ۱۰ – الطَّمر: اللباسُ العَتیقُ «جَمْعُهُ: الأطمار ۱۱- الطّعم: اَلطَّعام  12- اَلقُرْص: قطِعَهٌ مِنَ الخُبزِ وَ نحْوِهِ دائرِیُّ الشَّکلِ ۱۳- أَعینونی: اُنْصُرونی ۱۴- الَسَّداد: الَصَّواب (درستی)

«فِتْیَه» جمعِ «فَتی» در اصل به معنای «جوانان» است. در این متن اشاره به یکی از مردان سرشناسِ سرمایه دار است.

اَلتّمرینُ الثالث: تَرْجِمِ الکلماتِ التاّلیهَ. (واژگان زیر را ترجمه کن.)

الماضیالمضارع و المُستقبلالأمر وَ النّهیالمصدراسمُ الفاعِلِ
قَد أرسَلَ فرستاده استسَوفَ یُرسِلُ خواهد فرستادأرسِلوا بفرستیدالإرسال فرستادنالمُرسِلون فرستندگان(دستگاه های فرستنده)
اِنتَبَهَ آگاه شدسَتَنتَبِهونَ آگاه خواهید شداِنتَبِهوا آگاه شویدالاِنتِباه آگاه شدنالمُنتَبِهینَ آگاه شدگان
اِنسَحَبتُم عقب‌نشینی کردیدلا یَنسَحِبُ عقب‌نشینی نمی کندلا تَنسَحِبْ عقب‌نشینی نکنالاِنسِحاب عقب‌نشینی کردنالمُنسَحِب عقب‌نشینی کننده
مَا استَرجَعَ پس نگرفتیَستَرجِعُ پس می گیردلا تَستَرجِعی پس نگیرالاِستِرجاع پس گرفتنالمُستَرجِع پس گیرنده
ما جادَلَ بحث نکردلَم یُجادِل بحث نکردبحث نکرده استلا تُجادِلوا بحث نکنیدالمُجادَلَه بحث کردنالمُجادِلانِ دو بحث کننده
تَذَکَّرَ به یاد آوردیَتَذَکَّرانِ به یاد می آورندتَذَکَّرْ به یاد بیاورالتَّذَکُّر به یاد آوردنالمُتَذَکِّراتُ به یاد آورندگان
تَناصَروا همیاری کردندتَتَناصَرونَ همیاری می کنیدرَجاءً؛ تَناصَروا لطفا؛ همیاری کنیدالتَّناصُر همیاری کردنالمُتَناصِرینَ همیاری کنندگان
قَد سَجَّلَ ضبط کرده استتُسَجِّلینَ ضبط می کنیسَجِّل ضبط کنالتَّسجیل ضبط کردنالمُسَجِّلَه ضبط صوت (ضبط کننده)

اَلتَّمرینُ الرّابِعُ: اُکْتُبِ الْعَمَلیّاتِ الْحِسابیَّهَ التّالیَهَ کَالْمِثالِ:  (محاسبات ریاضی زیر را مانند نمونه بنویس.)

۱- تِسْعَهٌ زائدُ أرْبعَهٍ یُساوی ثلاثهَ عَشَرَ.

(نه بعلاوه چهار برابر سیزده می شود.)

 13 = 4 + 9

۲- سَبعهٌ فی خَمْسَهٍ یُساوی خَمْسَهً وَ ثلاثینَ.

(هفت در پنج برابر سی و پنج می شود.)

   35 = 5 × ۷

۳- أَرْبَعونَ تَقسیمٌ عَلیٰ أَرْبَعَهٍ یُساوی عَشَرَهً.

(چهل تقسیم بر چهار برابر ده می شود.) 

10 = 4 ÷ ۴۰

۴- سِتَّهٌ وَ تِسْعونَ ناقِصُ سِتَّهَ عَشَرَ یُساوی ثَمانینَ.

(نود و شش منهای شانزده برابر هشتاد می شود.)

80 = 16 – 96

۵- ثَمانیهٌ وَ سِتوّنَ ناقصُ أحَدَعَشَرَ یُساوی سَبعهً وَ خَمْسینَ.

(شصت و هشت منهای یازده برابر پنجاه و هفت می شود.)

 57 = 11 – 68

۶- واحِدٌ وَ عِشْرونَ زائدُ اثنْیَنِ وَ سِتینَ یُساوی ثلاثهً وَ ثَمانینَ.

(بیست و یک بعلاوه شصت و دو برابر هشتاد و سه می شود.) 

 83 = 62 + 21

اَلتَّمرینُ الْخامِسُ: عَیِّنْ إعرابَ الْکَلِماتِ الَّتی أُشیرَ إلَیها بِخَطٍّ. 

(اعراب آنچه را با خط به آن اشاره شده بازگو کن.)

الَمُبتدَأ، الَخبَر، الَفْاعِل، الَمَفعول، نائبُ الفْاعِلِ، الَمُضافُ إلیَهِ، الَمجرورُ بحَرفِ الجَرِّ، الصِّفَه، اسمُ الحروفِ المُشَبهَّهِ بِالفِعْلِ وَ خَبَرُهُ، اسمُ لا الناّفیهِ للجنسِ وَ خَبَرُهُ، الَحْال، الَمُستثنیٰ

۱- إنَّ اللهَ غافِرُ ذنُوبِ التّائِبینَ. (همانا خداوند آمرزنده گناهان توبه کنندگان است.) / اللهَ: اسم «إنّ» منصوب به فتحه / غافِرُ: خبر «إنّ» مرفوع به ضمّه / ذنُوبِ: مضاف الیه مجرور به کسره / التّائِبینَ: مضاف الیه مجرور به کسره

۲- لا شَیءَ أحَقُّ بِالسِّجنّ مِنَ اللِّسانِ. (هیچ چیزی شایسته تر به زندانی شدن از زبان نیست.) شَیءَ: اسم «لا» مبنی بر فتح / أحَقُّ: خبر «لا» مرفوع به ضمّه / اللِّسانِ: مجرور به حرف جرّ

۳- اَلحَیاهُ مُستَمِرَّهٌ سَواءٌ ضَحِکْتَ أم بَکَیتَ. (زندگانی ادامه دارد چه بخندی چه بگریی.) اَلحَیاهُ: مبتدا مرفوع به ضمّه / مُستَمِرَّهٌ: خبر مرفوع به ضمّه

۴- مَنْ لَمْ یُؤَدِّبْهُ الْوالِدانِ صَغیراً یُؤَدِّبْهُ الزَّمَنُ. (هر کس را در کودکی پدرومادر ادب نکنند، روزگار ادبش می کند.) الْوالِدانِ: فاعل مرفوع به «ا» / صَغیراً: حال منصوب به فتحه / الزَّمَنُ: فاعل مرفوع به ضمّه

۵- یَهَتْمَ الْمُواطِنُ الْفَهیمُ بِنَظافَهِ الْبیئَهِ اهْتِماماً بالِغاً. (شهروند فهمیده توجه بسیاری به پاکیزگی زیستگاه می کند.) الْمُواطِنُ: فاعل مرفوع به ضمّه / الْبیئَهِ: مضاف الیه مجرور به کسره / اهْتِماماً: مفعول مطلق نوعی منصوب به فتحه / بالِغاً: صفت منصوب به تبعیت نصب آن به فتحه

۶- لا یُتْرَکُ الصَّدیقُ بِسَبَبِ زَلَّهٍ أو عَیبٍ فیهِ؛ لأنَّهُ لا یوجَدُ أحَدٌ کامِلٌ إلَّا اللهَ. (دوست را به خاطر لغزش یا عیب او رها نکن؛ زیرا هیچ کس به جز خدا کامل نیست [یافت نمی شود].) الصَّدیقُ: نائب فاعل مرفوع به ضمّه / زَلَّهٍ: مضاف الیه مجرور به کسره / کامِلٌ: صفت مرفوع به تبعیت رفع آن به ضمّه / اللهَ: مستثنی منصوب به فتحه

۷- یَرَی الْمُتَشائِمُ الصَّعوبَهَ فی کُلِّ فُرصَهٍ؛ أمّا الْمُتَفائِلُ فَیَرَی الفْرُصَهَ فی کُلِّ صُعوبَهٍ. (بدبین دشواری را در هر فرصتی می بیند؛ اما خوش بین در هر دشواری فرصت را می بیند.) الْمُتَشائِمُ: فاعل مرفوع به ضمّه / الصَّعوبَهَ: مفعول منصوب به فتحه / الفْرُصَه: مفعول منصوب به فتحه

اَلتَّمرینُ السّادِسُ: أَکْمِلْ فَراغاتِ التَّرجَمَهِ؛ ثُمَّ أَعْرِبْ ما أُشیرَ إلیهِ بِخَطٍّ. 

(جای خالی را با ترجمه کامل کن؛ سپس اعراب آنچه را با خط به آن اشاره شده بازگو کن.)

بَعْضُ الطیُّورِ قدْ تلَجَأ إلی حِیَلٍ لِطَرْدِ مُفْتَرِسِها عَنْ عُشِّها، وَ مِنْ هٰذِهِ الْحِیَلِ أنَّ أحَدَ الطُّیورِ حینَ یَریٰ حَیوانا مُفْتَرِساً قَریباً مِنْ عُشِّهِ، یَتَظاهَرُ أَمامَهُ بِأَنَّ جَناحَهُ مَکْسورٌ فَیَتبَعُ الحَیوانُ المُفْتَرسُ هٰذِهِ الْفَریسَهَ، وَ یَبْتَعِدُ عَنِ الْعُشِّ کَثیراً. وَ عِندَما یَتَأَکَّدُ الطّائِرُ مِن خِداعِ العَدوِّ وَ ابتْعِادِهِ مِنْ عشّهِ وَ إنِقاذِ حَیاهِ فرِاخِهِ مِنَ المَوْتِ یطَیرُ بغْتَهً.

برخی پرندگان برای دور کردن شکارچی شان از لانه شان به چاره‌اندیشی پناه می برند)چاره جویی می کنند .(از جمله این چاره اندیشی‌ها این است که هنگامی که یکی از این پرنده‌ها جانوری درنده نزدیک لانه اش ببیند، روبه رویش وانمود می کند که بالش شکسته است، در نتیجه جانورِ درنده او را تعقیب می کند و از لانه، بسیار دور می شود و وقتی پرنده از نیرنگ زدن به دشمن و دور کردنش از لانه اش و نجات دادنِ زندگیِ جوجه هایش مطمئن می شود، ناگهان پرواز می کند.

بَعْضُ: مبتدا مرفوع به ضمه / عشِّ: مجرور به حرف جرّ/ حَیوانا: مفعول منصوب به فتحه / الحَیوانُ: فاعل مرفوع به ضمّه / المُفْتَرسُ: صفت مرفوع به تبعیت / عشّ: مجرور به حرف جرّ / حَیاهِ: مضاف الیه مجرور به کسره

۱- لجَأ: پناه بُرد ۲- اَلحِیلَ: چاره اندیشی ها «مفرد: اَلْحیله» ۳- اَلمُفْتَرِس: درنده، جانورِ شکارچی درنده ۴- اَلْمَکْسور: شکسته ۵- تبِعَ: تعقیب کرد ۶- تأَکَدَّ مِنْ: از … مطمئن شد ۷- الَخِداع: نیرنگ

 

اَلتَّمرینُ السّابِعُ: عَیِّنِ الْمَحَلَّ الْإعرابیَّ لِلْکَلِماتِ الَّتی تَحتَها خَطٌّ. 

(محل اعرابی آنچه را زیر آن خط است بازگو کن.)

۱- إنّا فَتَحْنا لَکَ فَتحاً مُبیناً. [الَفَتح: ۱۱] (همانا ما به تو پیروزى آشکاری بخشیدیم.)فَتحاً: مفعول مطلق نوعی / مُبیناً: صفت.

۲- إنّا نَحنُ نَزَّلْنا عَلَیکَ الْقُرآنَ تَنزیلاً. (ما بی گمان قرآن را بر تو فروفرستادیم.) الْقُرآنَ: مفعول / تَنزیلاً: مفعول مطلق تأکیدی.

۳- لا فَقْرَ کَالْجَهْل و لا میراثَ کالأدَبِ. [اَلْإمامُ عَلیٌّ]  (هیچ تهیدستی ای مانند نادانی و هیچ میراثی مانند ادب نیست.) فَقْرَ: اسم لای نفی جنس/ کالأدَبِ: جار و مجرور

۴- یَنقُصُ کُلُّ شَیءٍ بِالْإنفاقِ إلَّا الْعِلْمَ؛ فَإنَّهُ یَزیدُ. (هر چیزی با انفاق می کاهد به جز دانش که می افزاید.) کُلُّ: فاعل / بِالْإنفاقِ: جار و مجرور / الْعِلْمَ: مستثنی

۵- یَعیشُ الْبَخیلُ فی الدُّنیا عَیْشَ الْفُقَراءِ وَ یُحاسَبُ فی الْآخِرَهِ مُحاسبَهَ الأغنیاءِ. (خشک ناخن در دنیا مانند تهیدستان زندگی مکند و در آخرت مانند توانگران محاسبه می گردد.) البَخیلُ: فاعل / عَیْشَ: مفعول مطلق نوعی / الْفُقَراءِ: مضاف الیه / محاسبَهَ: مفعول مطلق نوعی / الأغنیاءِ: مضاف الیه

اَلتَّمرینُ الثّامِنُ: تَرجِمِ النصَّ التاّلیَ؛ ثمَ أجِبْ عَمّا یلَی. (متن زیر را ترجمه کن؛ سپس پاسخ آنچه را می آید بده.)

السَّمَکُ المَدفونُ  (شُش ماهی؛ لگن ماهی)

یُوجَدُ نوْعٌ مِنَ الْأسَماکِ فی إفْریقیا یَسْتُرُ نَفْسَهُ عِندَ الجَفافِ فی غِلافٍ مِنَ المَواد المُخاطیهِّ الَّتی تَخْرُجُ مِنْ فَمِهِ، وَ یَدْفِنُ نَفْسَهُ تَحْتَ الطّینِ، ثُمَّ یَنامُ نَوْماً عَمیقاً أَکْثَرَ مِنْ سَنَهٍ، و لا یحَتْاجُ إلیَ الْماء و الطعَّامِ و الْهوَاء احتْیاجَ الْأَحْیاء؛ِ و یَعیشُ داخِلَ حُفْرهٍ صَغیرهٍ فِی انتِظارِ نُزولِ المَطرِ، حَتّی یَخْرُجَ مِنْ الغِلافِ خُروجاً عَجیباً. یَذْهَبُ الصَّیادونَ الْإفریقیّونَ إلی مَکانِ اخْتِفائهِ قبَلَ نُزولِ المَطرِ وَ یَحْفِرونَ التُّرابَ الْجافَّ لِصَیدِهِ.

(گونه ای ماهی[ها] در آفریقا یافت می شود که هنگام خشکسالی[خشکی] خودش را در پوششی از مواد مخاطی ای که از دهانش بیرون می آید می پوشاند و خودش را زیر گل پنهان می کند؛ سپس بیش از یک سال به خواب عمیق می رود[عمیقا می خوابد] و مانند زندگان نیاز به آب و خوراک و هوا هم ندارد و درون حفره کوچکی در انتظار بارش باران می ماند [زندگی می کند] تا در [کمال] شگفتی از پوششش بیرون بیاید. شکارچیان آفریقایی پیش از بارش باران به جایگاه پنهان شدنش می روند و برای شکارش، آن خاک خشک را می کنند.)

۱- أَینَ یوجَدُ هذَا السَّمَکُ؟ – یوجَدُ هذَا السَّمَکُ فی إفریقیا. (این ماهی کجا یافت می شود؟ – این ماهی در آفریقا یافت می شود.)

۲- کَم مُدَّهً یَنامُ السَّمَکُ الْمَدفونُ؟ – یَنامُ أَکْثَرَ مِنْ سَنَهٍ. (شُش ماهی چه مدتی می خوابد؟ – بیش از یک سال می خوابد.)

۳- فیمَ یَستُرُ السَّمَکُ الْمَدفونُ نَفْسَهُ؟ – یسْتُرُ نفْسَهُ فی غِلافٍ مِنَ المَواد المُخاطیهِّ. (شُش‌ماهی خودش را در چه چیزی پنهان می کند؟ – خودش را در پوششی از مواد مخاطی پنهان می کند.)

۴- کیَفَ یصْنعُ السَّمَکُ المَدفونُ المَوادَّ المُخاطیهَّ؟ – من المَواد الَّتی تَخْرُجُ مِنْ فَمِهِ (شُش‌ماهی مواد مخاطی را چگونه می سازد؟ – از موادی که از دهانش بیرون می آید.)

۵- مَا اسْمُ الْقارَّهِ الَّتی تَعیشُ فیهَا السَّمَکُ الْمَدفونُ؟ – اسمها إفرْیقیا. (قاره ای که شُش‌ماهی در آن زندگی می کند چه نام دارد؟ – نامش آفریقا ست.)

۶- مَن یَحفِرُ التُّرابَ الْجافَّ لِصَیدِ السَّمَکِ الْمَدفونِ؟ – الصَّیادونَ الْإفریقیّونَ یحْفِرونَ التُّرابَ الجْافَّ لِصَیدِهِ. (چه کسی خاک خشک را برای شکار شُش‌ماهی می کند؟ – شکارگر آفریقایی خاک خشک را برای شکارش حفر می کند.)

۷- لمِاذا یحَفِرُ الصَّیادونَ الْإفریقیّونَ التُّرابَ الجْافَّ حَسَبَ النصِّ؟ – یحْفِرونَ التُّرابَ الجْافَّ لِصَیدِ السَّمَکُ الْمَدفونُ. (با توجه به متن چرا شکارچیان آفریقایی خاک خشک را می کنند؟ – خاک خشک را برای شکار شُش‌ماهی می کنند.)

۸- مَتی یَسْتُرُ السَّمَکُ المَدفونُ نفْسَهُ فی غِلافٍ مِنَ المَواد المُخاطیَّهِ؟ – یسْتُرُ السَّمَکُ المَدفونُ نفْسَهُ عِندَ الجَفافِ. (کی شُش‌ماهی خودش را در پوششی از مواد مخاطی پنهان می کند؟ – شُش‌ماهی خودش را هنگام خشکسالی پنهان می کند.)

۹- إبحْثْ عنَ متُضَاد «تدخلُ و فوَق و أمَوات و یَموتُ و صُعود» و متُرَادفِ «غذِاء و یَروحُ و عام و یرَقدُ».

 -«تدخلُ(داخل می شود) ≠ تَخْرُجُ (خارج می شود)/ فَوق(بالا) ≠ تحت(زیر) / أموات(مردگان) ≠ أحیاء (زندگان)/ یَموتُ (می میرد)≠ یعیش (زندگی می کند) / صُعود(فرارفتن): نزول(فرودآمدن)» «غذاء (خوراک)= طعام / یَروحُ (می رود)= یَذهبُ / عام (سال)= سنه / یرقدُ (می خوابد)= یَنام» (به دنبال متضاد «تدَخْلُ و فوَق و أمَوات و یَموتُ و صُعود» و متُرَادفِ «غذِاء و یرَوحُ و عام و یرَقدُ» بگرد.)

۱۰- ابِحَثْ عَنِ «المَفعولِ المُطلقِ» وَ «المُضافِ إلیهِ» وَ «الصِّفَهِ» وَ «الجْارِّ وَ المَجرورِ». (دنبال «المَفعولِ المُطلقِ» وَ «المُضافِ إلیهِ» وَ «الصِّفَهِ» وَ «الجْارِّ وَ المَجرورِ» بگرد.)

المَفعولِ المُطلقِ: نَوْماً عَمیقاً؛ احتْیاجَ الْأحَیاء؛ خُروجاً عَجیباً / المُضافِ إلیهِ: نفْسَهُ؛ عِندَ الجَفافِ؛ فَمِهِ؛ نَفْسَهُ؛ تَحْتَ الطّینِ؛ داخِلَ حفُرْه؛ انتْظِارِ نُزولِ المَطرِ؛ مَکانِ اخْتفِائهِ؛ قبَلَ نُزولِ المَطرِ؛ صَیدِهِ. / الصِّفَهِ: المَواد المُخاطیهِّ؛ نَوْماً عَمیقاً؛ حفُرْهَ صَغیرهَ؛ خُروجا عَجیباً؛ الصَّیادونَ الْإفریقیّونَ؛ التُّرابَ الجْافَّ. / الجْارِّ وَ المَجرورِ: مِنَ الْأسَماکِ؛ فی إفْریقیا؛ فی غِلافٍ؛ مِنَ المَواد؛ مِنْ فَمِ؛ مِنْ سَنَهٍ؛ إلیَ الْماء؛ فِی انتْظِارِ؛ مِنْ الغِلافِ؛ إلی مَکانِ.

۱۱- ابِحَثْ عَن أسَماء الجَمع السّالمِ وَ المُکسَرِ وَ اکتبْ نوَعَها. (دنبال اسمهای جَمع سالمِ وَ مکسرِ بگرد و نوع آنها را بنویس.)

الْأسَماکِ: جمع مکسّر؛ مفرده سَمَک/ المَواد: جمع مکسّر؛ مفردها مادّه / الصَّیادونَ: جمع مذّکر سالم؛ مفردها صیّاد / الْإفریقیّونَ: جمع مذّکر سالم؛ مفردها إفریقیّ.

۱۲- اکُتبْ نوَعَ فعِلِ «یسْتُرُ» وَ صیغَتَهُ. أ هوَ لازِمٌ أمْ مُتعَدٍّ؟ (نوع فعل «یسْتُرُ» و صیغه آن را بنویس. آیا آن لازم است یا متعدی؟)

مضارع؛ للغائب؛ متعدّ