تمرینهای درس 2 عربی دوازدهم تجربی و ریاضی
الَتمْرینُ الْأوَّلُ: إبْحَثْ فی مُعْجَمِ الدَّرسِ عَنْ کَلِمَهٍ مُناسِبَهٍ لِلتَّوضیحاتِ التّالیَهِ.
(در واژه نامه درس به دنبال واژه ای مناسب بگرد برای توضیحات زیر.)
أ_ عَیِّنِ نوعَ الکلماتِ الَّتی تَحتَها خَطٌّ. نوعُ الکلمات: اسمُ فاعلٍ وَ اسمُ مَفعولٍ وَ اسمُ مَکانٍ وَ اسم مُبالَغَهٍ وَ فعلٌ ماضٍ وَ فعلٌ مضارعٌ وَ مصدرٌ وَ حَرفُ جَرٍّ وَ …)
(نوع واژگانی را که زیر آنها خط است مشخص کنید.)
«السّیِّدُ مُسلمیٌّ» مُزارِعٌ. هُوَ یَسکُنُ فی قَریَهِ بِطرود بِمُحافَظَهِ مازندران. إنَّهُ رَجُلٌ صادِقٌ وَ صَبّارٌ وَ مُحتَرَمٌ. فی یَومٍ مِنَ الأیّامِ شاهَدَ جَماعَهً مِنَ المُسافِرینَ واقِفینَ أمامَ مَسجِدِ القَریَهِ. فَذَهَبَ وَ سَألَهُم عَن سَبَبِ وُقوفِهِم فَقالوا: إنَّ سَیّارَتَنا مُعُطَّلَهٌ.
آقای مسلمی کشاورز است. او در روستای بطرود در استان مازندران ساکن است. همانا او مردی راستگو، بردبار و محترم است. روزی از روزها او گروهی از مسافران را ایستاده روبه روی مسجد روستا دید. پس رفت و از ایشان پرسید از سبب ایستادنشان. ایشان گفتند: همانا خودروی ما خراب شده است.
فَاتَّصَلَ السّیِّدُ مُسلمیٌّ بِصَدیقِهِ مُصَلِّحِ السَّیّاراتِ؛ لِکَی یُصَلِّحَ سَیّارَتَهُم. وَ جاءَ صَدیقُهُ وَ جَرَّ سَیّارَتَهُم بِالجَرّارَهِ وَ أخَذَها إلَی مَوقِفِ تَصلیحِ السَّیّارات.»
آقای مسلمی به دوستش تعمیرکار خودرو زنگ زد تا خودروی ایشان را تعمیر کند. دوستش آمد و خودروی ایشان را با جرثقیل کشید و آن را به تعمیرگاه خودرو برد.
ب- ما مِهنَهُ صَدیقِ السّیِّدُ مُسلمیٌّ؟ – صَدیقِه مُصَلِّحِ السَّیّاراتِ. (پیشه دوست آقای مسلمی چیست؟ ـ دوستش تعمیرکار خودرو است)
ج- کَم جارّاً وَ مَجروراً فِی النَّصِّ؟ – تسعه. (چند تا جار و مجرور در متن است؟ – نه تا) (فی قَریَهِ، بِمُحافَظَهِ، فی یَومٍ، مِنَ الأیّامِ، مِنَ المُسافِرینَ، عَن سَبَبِ، بِصَدیقِهِ، بِالجَرّارَهِ، إلَی مَوقِفِ)
د- أینَ یَعیشُ السّیِّدُ مُسلمیٌّ؟ – فی قَریَهِ بِطرود بِمُحافَظَهِ مازندران. (آقای مسلمی کجا زندگی می کند؟ – در روستای بطرود در استان مازندران.)
ه- اُکتُب مُفرَدَ هذهِ الکَلِمات. – سادَه: سیّد / قُرَی: قریه / رِجال: رَجُل / أیّام: یوم / سیّارات: سیّاره / مُصَلِّحونَ: مُصلّح / أصدِقاء: صدیق / مَواقِف: مَوقف / جَرّارات: جرّاره / جَماعات: جماعه
اَلتَّمرینُ الثّانی: عَیِّن الکلمهَ الغریبهَ فی کُلِّ مَجموعَهٍ مَعَ بَیانِ السَّبَبِ.
(واژه ناهماهنگ در هر مجموعه را با بیان سبب مشخص کن.)
۱- الأصدِقاء(دوستان) الأحِبّاء(دوستان) الأقرِباء(نزدیکان) الأربِعاء(چهارشنبه) ■
۲- الطّین(گل) المِلَفّ(پرونده) ■ التُّراب(خاک) الحَجَر(سنگ)
۳- الأعیُن(چشمها) الأکتاف(کتفها) الفَأس(تبر) ■ الأسنان(دندانها)
۴- الغُراب(کلاغ) العُصفور(گنجشک) الحَمامَه(کبوتر) المائِدَه(سفره) ■
۵-العَظم(استخوان) اللَّحم(گوشت) العام(سال) ■ الدَّم(خون)
۶- الخیام(خیمه ها) ■ أمسِ(دیروز) غَداً(فردا) الیَوم(امروز)
اَلتَّمرینُ الثّالِثُ: اُکتُبِ المَحَلَّ الإعرابیَّ للکلماتِ الَّتی تَحتَها خَطٌّ.
(محل اعرابی واژگانی را که زیر آنها خط است بنویس)
۱- ﴿… رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنیا حَسَنَهً وَ فِی الآخِرَهِ حَسَنَهً… ﴾
(پروردگارا، در دنیا به ما نیکی و در آخرت [نیز] نیکی بده.) / (مفعول) (مجرور بحرف جر)
۲- ﴿… جاءَ الحَقُّ و زَهَقَ الباطِلُ﴾ (حق آمد و باطل نابود شد.) / (هر دو فاعل)
۳- ﴿وَ استَعینوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاهِ…﴾ (از بردباری و صبر یاری بجویید.) / (مجرور بحرف جر)
۴- ﴿… فَإنَّ حِزبَ اللهِ هُمُ الغالِبونَ﴾ (همانا حزب خدا همان چیرگان اند.) / (مضاف إلیه)
۵- ﴿… کُلُّ نَفسٍ ذائِقَهُ المَوتِ﴾ (هر کسی چشند. مرگ است.) / (مبتدأ و خبر)
اَلتَّمرینُ الرابع: اُکتُب کَلِمَهً مُناسِبَهً لِلتَّوضیحاتِ التّالِیَهِ مِن کَلِماتِ نَصِّ الدَّرسِ وَ التَّمارینَ.
(واژه مناسب را بریا توضیحات زیر از واژگان متن درس و تمرینها بنویس.)
۱- اِبنَی الصَّغیرُ. (بُنَیَّ) / پسرِ کوچکم (پسرکم)
۲- بِنتیَ الصَّغیرَهِ (بُنَیَّتی) / دخترِ کوچکم (دخترکم)
۳- أعلَی الجَبَلِ وَ رَأسُهُ. (اَلْقِمَّه) / بالای کوه و سرِ آن (قلّه)
۴- مَکانُ وُقوفِ السَّیّاراتِ وَ الحافِلاتِ. (اَلْمَوقِف) / جای ایستادن اتومبیلها و اتوبوسها (ایستگاه)
۵- سَیّارَهٌ نَستَخدِمُها لِلعَمَلِ فِی المَزرَعَهِ. (اَلْجَرّارَه) / خودرویی که برای کار در کشتزار آن را به کار می بریم. (تراکتور)
۶- صِفَهٌ لِجِهازٍ أو آلَهٍ أو أداهٍ بِحاجَهٍ إلَی التَّصلیحِ. (اَلْمُعَطَّلَه) / صفتی برای دستگاهی یا ابزاری یا دست افزاری که نیاز به تعمیر دارد.
اَلتَّمرینُ الْخامِس: للتَّرجِمَه (برای ترجمه)
۱- کَتَبَ: نوشت قَد کُتِبَ التَّمرینُ: تمرین نوشته شده است. | لِمَ لا تَکتُبینَ دَرسَکِ؟: چرا درست را نمی نویسی. لَمْ تَکتُبی شَیئاً: چیزی ننوشتی./ چیزی ننوشته ای. |
۲- تَکاتَبَ: نامه نگاری کرد الصَّدیقانِ تَکاتَبا: دو دوست با یکدیگر نامه نگاری کردند. | رجاءً، تَکاتَبا: لطفا با یکدیگر نامه نگاری کنید. تَکاتَبَ الزَّمیلانِ: دو همکار با یکدیگر نامه نگاری کردند. |
۳- مَنَعَ: بازداشت، منع کرد. مُنِعَتُ عَنِ المَوادِّ السُّکَّریَّهِ: از مواد شکری بازداشته شدم | لا تَمنَعْنا عَنِ الخُروجِ: ما را از بیرون رفتن منع نکن. شاهَدنا مانِعاً بِالطَّریقِ: مانعی را در راه دیدیم. |
۴- اِمتَنَعَ: خودداری کرد لَن نَمتَنِعَ عَنِ الخُروجِ: از خروج خودداری نخواهیم کرد. | لا تَمتَنِعوا عَنِ الأکل: از خوردن خودداری نکنید. کانَ الحارِسُ قَدِ امتَنَعَ عَنِ النَّومِ: نگهبان از خواب خودداری کرده بود. |
۵- عَمِلَ: کار کرد، عمل کرد لِمَ ما عَمِلتُم بِواجِباتِکُم؟: چرا به تکالیفتان عمل نکردید. | أ تَعمَلونَ فِی المَصنَعِ؟: آیا در کارخانه کار می کنید؟ العُمّالُ مَشغولونَ بالعَمَلِ: کارگاران مشغول کارند. |
۶- عامَلَ: رفتار کرد إلهی؛ عامِلنا بِفَضلِکَ: خدایا؛ با بخششت با ما رفتار کن. | إلهی؛ لا تُعامِلنا بِعَدلِکَ: خدایا؛ با عدلت با ما رفتار نکن. کانوا یُعامِلونَنا جَیِّداً: با ما خوب رفتار می کردند. |
۷- ذَکَرَ: یاد کرد قَد ذَکَرَ المُؤمِنُ رَبَّهُ: مؤمن پروردگارش را یاد کرده است. | ذُکِرتَ بِالخَیرِ: به خیر یاد کرده شدی. قَد یَذکُرُ الأُستاذُ تَلامیذَهُ القُدَماءَ: گاهی استاد از دانش آموزان قبلش یاد می کند. |
۸- تَذَکَّرَ: به یاد آورد جَدّی وَ جَدَّتی تَذَکَّرانی: پدربزرگم و مادربزرگم من را یه یاد آوردند. | سَیَتَذَکَّرُنَا المُدَرِّسُ: دبیر ما را به یاد خواهد آورد. لا أتَذَکَّرُکَ یا زَمیلی: ای همکارم؛ تو را به یاد نمی آوردم. |
اَلتَّمرینُ السادس: تَرجِمِ النَّصَّ التّالیَ ثُمَّ عَیِّنِ المَحلَّ الإعرابیَّ لِما تَحتَهُ خَطٌّ
(متن زیر را ترجمه کن سپس محل اعرابی آنچه را زیر آن خط است مشخص کن.)
سَمَکَهُ السَّهمِ (ماهی تیرانداز)
سَمَکَهُ السَّهمِ مِن أعجَبِ الأسماکِ فی الصَّیدِ. إنَّها تُطلِقُ قَطَراتِ الماءِ مُتَتالیَهً مِن فَمِها إلَی الهَواءِ بِقُوَّهٍ تُشبِهُ إطلاقَ السَّهمِ وَ تُطلِقُ هذاَ السَّهمَ المائیَّ فِی اتِّجاهِ الحَشَراتِ فَوقَ الماء وَ عِندَما تَسقُطُ الحَشَرهُ عَلَی سَطحِ الماءِ تَبلَعُها حَیَّهً.
ماهی تیرانداز از شگفت ترین ماهی ها در شکار است. او قطرات آب را پی درپی از دهانش با قوت به هوا رهامی کند که به پرتاب تیر می ماند. او این تیر آبی را در جهت حشره های بالای آب رهامی کند. هنگامی که حشره روی آب می افتد زنده آن را می بلعد.
هُواهُ أسماکِ الزینَهِ مُعجَبونَ بِهذِهِ السَّمَکَهِ وَلکِنَّ تَغذِیَتَها صَعبَهٌ عَلَیهِم لِأنَّها تُحِبُّ أن تَأکُلَ الفَرائِسَ الحَیَّهَ.
علاقمندان ماهی های زینتی به این ماهی علاقهمندند؛ ولی تغذیه آن برایشان دشوار است؛ زیرا او دوست دارد، شکارها را زنده بخورد.
سَمَکَهُ (مبتدأ) / مُتَتالیَهً (حال) / الهَواءِ (مجرور بحرف جر) / الماءِ (مضاف إلیه) / حَیَّهً (حال) / هُواهُ (مبتدأ) / مُعجَبونَ (خبر) / الفَرائِسَ (مفعول) / الحَیَّهَ (صفت)
سَمَکَهُ التّیلابیا (ماهی تیلانیا)
سَمَکَهُ التّیلابیا مِن أغرَبِ الأسماکِ تُدافِعُ عَن صِغارِها وَ هِیَ تَسیرُ مَعَها. إنَّها تَعیشُ فی شَمالِ إفریقیا. وَ هذِهِ السَّمَکَهُ تَبلَعُ صِغارَها عِندَ الخَطَرِ ثُمَّ تُخرِجُها بعدَ زَوالِهِ.
ماهی تیلابیا از شگفت ترین ماهی هاست که از خردسالانش دفاع می کند درحالی که با آنها سیر می کند. این ماهی خردسالانش را هنگام خطر می بلعد سپس پس از زوال خطر آنها را بیرون می آورد.
صغار (مجرور بحرف جر) / هِیَ تَسیرُ مَعَها (حال) / صِغارَ (مفعول)
۱ – سَمَکَهُ السَّهْمِ: ماهی تیرانداز ۲-أطلقَ: رها کرد ۳- اَلْمُتَتالی: پی درپی ۴- اَلفَم: دهان –۵ بلَعَ: بلعید ۶- الهُواه: علاقه مندان «مفرد: الَهْاوی»
اَلتَّمرینُ السّابِعُ: عَیِّنِ «الحْالَ» فِی العِباراتِ التاّلیهِ.
(در عبارت های زیر حال را مشخص کنید.)
۱- مَنْ عاشَ بِوَجْهَینِ، ماتَ خاسِراً. (هر کس با دورویی زندگی کند زیانکار می میرد.)
۲- أَقوَی النّاسِ مَنْ عَفا عَدوَّهُ مُقتَدِراً. (نیرومندترین مردم کسی است که در حال اقتدار از دشمنش درگذرد.)
۳- عِندَ وُقوعِ الْمَصائِبِ تَذهَبُ الْعَداوَهُ سَریعَهً. (هنگام وقوع گرفتاری ها دشمنی به سرعت از میان می رود.)
۴- مَنْ أَذْنَبَ وَ هوَ یَضْحَکُ، دَخَلَ النّارَ وَ هوَ یَبکی. (هر کس گناه کند در حالی که می خندد در آتش می رود در حالی که می گرید.)
۵- یَبقَی الْمُحسِنُ حَیّاً وَ إنْ نُقِلَ إلی منازِلِ الْأَمواتِ. (نکوکار زنده می ماند و اگرچه وی به منازل مردگان انتقال داده شود.)
۶- إذا طَلَبْتَ أَنْ تَنجَحَ فی عَمَلِکَ فَقُمْ بِهِ وَحیداً وَ لا تَتَوَکَّلْ عَلَی النّاسِ. (اگر می خواهی در کارت کامیاب شوی، پس تنها به آن اقدام کن و به مردم متکی نباش.)
اَلتَّمرینُ الثّامِنُ: عَیِّنِ الصَّحیحَ فِی الْمُفرَدِ وَ جَمعِهِ.
(درست را در مفرد و جمعش مشخص کن.)
۱- سَمَکَه ، سَمَکات √ (سمک: ج أسماک: ماهی ها)
۲- ذِکْری، ذِکْرَیات √ (خاطرات)
۳- فرَیسَه، فرَائِس √ (شکارها)
۴- قُربان، قَرابین √ (قربانی ها)
۵- خَطیئَه، أَخطاء × (خَطیئَه: خطایا و خطیئات/ خطأ: ج أخطاء؛ لغزش)
۶- طعَام، مَطاعِم × (طعام: ج أطعمه: غذاها/ مطعم: ج مطاعم)
۷- دَعْوَه، دَعَوات √ (فراخواندن)
۸- کتِابهَ، کتِابات √ (سنگ نوشته)
۹- شَعْب، شُعَب × (شعب: ج شعوب؛ ملت ها/ شعبه: ج شعب)
۱۰- عَظم، أعَاظِم × (عظم: ج عظام: استخوان ها/ أعظم: أعاظم؛ بزرگتران)
11- تِمثال، أَمثِلَه × (تمثال: ج تماثیل: تندیس ها/ مثال:ج أمثله؛ مثالها)
12- سِنّ، سَنَوات × (سنّ: أسنان؛ دندان ها/ سنه: ج سنوات؛ سالها)
13- عَصْر، عُصور √ (روزگار)
14- صَنَم، أَصنام √ (بتها)
15- حاجّ ، حُجّاج √ (حج گزار)
16- دَمْع ، دُموع √ (اشکها)
17- وَجْه، وُجوه √ (چهره ها)
18- بِنت، أَبناء × (بنت: ج بنات؛ دختران/ أبن: ج أبناء؛ فرزندان)
19- إله، آلِهَه √ (معبودها)
20- آیَه، آیات √ (آیه)